دل نوشته
من از قلب آسیا، افغانستان
|
|||||||||||||||||||
آه اگر خورشيد را معنا كني لحظه اي امروز را فردا كني آه اگر ترديد سرگردان شود لحظه ها از شور ما حيران شود آه اگر دريا به ساحل تن زند ماهتاب اين سايه را روشن زند آه اگر آني به ساعت ما شويم لحظه اي هم بستر دريا شويم لحظه هامان شاد و زيبا مي شود روح هستي همدم ما مي شود كلبه ما كاخ رويا مي شود قاف هستي كلبه ما مي شود پاي مي كوبيم بر عرش برين خانه مي سازيم در قلب زمين
![]() باز امشب قلب من ديوانگي از سر گرفت شعله هاي خفته من آتش ديگر گرفت روح من آزاده بود در كهكشان بيكران ليك جسم خاكي يكدم مرا در بر گرفت ما و دل در انتظار لحظه ديدارها ميتپيم و ياد او اين خانه را در بر گرفت سرنوشت و هستي من دفتر فريادهاست اي دريغا نعره در سينه ام آخر گرفت خنده بر لب، داغ بر دل همچو لاله، در بهار آتش تنهاي آخر شعله در پيكر گرفت زندگي مجموعه اوراق گوناگون بود اي خوشا آن كس كين اوراق را كمتر گرفت شمع مرد و شب گذشت و راز دل ناگفته ماند عشق تو عقده بر دل شكوه ديگر گرفت سلام ديروز نتونستم اپ بزارم امروز گذاشتم روز پدر رو هم كه گذشت به باباي گلم تبريك ميگم. شبی در محفلی ذکر علی بود
شنیدم عاقلی فرزانه فرمود:
اگر دوزخ به زیر پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر هزاران پوست داری
هزار جان گرامی ، فــدای جــود جــواد دل شکسته خود بسته ام به بود جـــواد
هماره می رسد از کائنات و مخلوقـــات ندای ذکر و ثنا ، مدحت و درود جــــواد
همه خلایق عالم ، غریق نعمت اوســت چرا که نیست حدودی برای جود جـــواد
وصی حجت هشتم ، ســــــلاله زهـــــرا خدای حی توانا بــــــود شهــــود جــــواد
شب تولد دریای جـود و احسان اســــت رسد به گوش سماواتیان ، سرود جــواد
در این ولادت چشـم و چراغ بزم وصال شده است شاد ، دل والی و دود جـــــواد
از انکه سجده شکـرش ، فضل خداســت قبول حضرت جانان شده سجود جـــــواد
قدم به عرشه زین بــراق نــــور نهــــاد به سوی حضرت سبحان بود صعود جواد
ز ذیل فضل و عنایات او ندارم دســـــت که زنده ام به عنایات و هم وجود جـــواد
به اشک دیده بشویم دفاتـــــــر گنهــــــم که متصل شده قطره به بحر جود جــــواد
عشق آواز قشنگي ست كه خدا مي داند سرنوشتي كه مرا با تو به خود مي خواند گر چه از خويش گريزم به تو نزديك شوم گوش كن قلب من از دور تو را مي خواند و من برگ بودم كه طوفان گرفت وديدم كه اين قصه پايان گرفت بهار تو آمد به ديدار من و آخر مرا از زمستان گرفت كوير تنت را به باران زدند تن آسمان از عطش جان گرفت تو ميرفتي و چشم من چشمه بود و من خيس بودم كه باران گرفت عجب بارشي بود بر جان من كه چون رودي از عشق جريان گرفت هواي تو بود و خيال تو بود كه دست مرا در خيابان گرفت حقيقت همين است اي نازنين كه چشمت غزل داد و ايمان گرفت تو و كوچه و آن زمستان سرد و من برگ بودم كه طوفان گرفت ناز پرورده عشق تو شدم، جان مني درد خود با كه بگويم كه تو درمان مني دين و دنيا همه هستي من رفته بر باد هيچ سرمايه مرا نيست تو ايمان مني ياد تو روشني ذهن پريشان من است در شب تيره هجران، مه تابان مني كور دل بودم و با عشق تو بينا شده ام روشني باد تو را، اي كه تو چشمان مني زنده كردم دل پژمرده به عشقت اي دوست امشبي را در اين خانه دل، تو جهان مني به خدا عشق به رسوا شدنش مي ارزد و به مجنون و به ليلا شدنش مي ارزد دفتر قلب مرا وا كن و نامي بنويس سند عشق به امضا شدنش مي ارزد گرچه من تجربه اي از نرسيدن هايم كوشش رود به دريا شدنش مي ارزد كيستم؟...باز همان اتش سردي كه هنوز حتم دارم كه به احيا شدنش مي ارزد با دو يست تو فرو ريختن دم به دمم به همان لحظه بر پا شدنش مي ارزد دل من در سبدي -عشق- به نيل تو سپرد نگهش دار به موسي شدنش مي ارزد سال ها گر چه در پيله بماند غزلم صبر اين كرم به زيبا شدنش مي ارزد
امروز روز مادر هست ولي ما ديروز جشن گرفتيم چون مادرم ميخواست بره مشهد امروز پيش امام رضاست دوست دارم ار همين جا بگم كه عاشقشم. آسمان را گفتم می توانی آیا بهر یک لحظه ی خیلی کوتاه روح مادر گردی صاحب رفعت دیگر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار کهکشان کم دارم نوریان کم دارم مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم
خاك را پرسیدم می توانی آیا دل مادر گردی آسمانی شوی وخرمن اخترگردی گفت نی نی هرگز من برای این کار بوستان کم دارم در دلم گنج نهان کم دارم
این جهان را گفتم هستی کون ومکان را گفتم می توانی آیا لفظ مادر گردی همه ی رفعت را همه ی عزت را همه ی شوکت را بهر یک ثانیه بستر گردی گفت نی نی هرگز من برای این کار آسمان کم دارم اختران کم دارم رفعت وشوکت وشان کم دارم عزت ونام ونشان کم دارم آنجهان راگفتم می توانی آیا لحظه یی دامن مادر باشی مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی گفت نی نی هرگز من برای این کار باغ رنگین جنان کم دارم آنچه در سینه ی مادر بود آن کم دارم
روی کردم با بحر گفتم اورا آیا می شود اینکه به یک لحظه ی خیلی کوتاه پای تا سر همه مادر گردی عشق را موج شوی مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی گفت نی نی هرگز من برای این کار بیکران بودن را بیکران کم دارم ناقص ومحدودم بهر این کار بزرگ قطره یی بیش نیم طاقت وتاب وتوان کم دارم
صبحدم را گفتم می توانی آیا لب مادر گردی عسل وقند بریزد از تو لحظه ی حرف زدن جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی گفت نی نی هرگز گل لبخند که روید زلبان مادر به بهار دگری نتوان یافت دربهشت دگری نتوان جست من ازان آب حیات من ازان لذت جان که بود خنده ی اوچشمه ی آن من ازان محرومم خنده ی من خالیست زان سپیده که دمد از افق خنده ی او خنده ی او روح است خنده ی او جان است جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم
کردم از علم سوال می توانی آیا معنی مادر را بهر من شرح دهی گفت نی نی هرگز من برای این کار منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم قدرت شرح وبیان کم دارم
درپی عشق شدم تا درآئینه ی او چهره ی مادر بینم دیدم او مادر بود دیدم او در دل عطر دیدم او در تن گل دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم دیدم او درپرش نبض سحر دیدم او درتپش قلب چمن دیدم او لحظه ی روئیدن باغ از دل سبزترین فصل بهار لحظه ی پر زدن پروانه در چمنزار دل انگیزترین زیبایی بلکه او درهمه ی زیبایی بلکه او درهمه ی عالم خوبی, همه ی رعنایی همه جا پيدا بود
|
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |