دل نوشته
من از قلب آسیا، افغانستان
|
|
حالا كه يه سال از جواب من به اون ميگذره هر روز عشق من به اون بيشتر ميشه يه جوري كه فكرشم نميكردم حالا از جون و دل دوستش دارم يه روز اگه باهاش چت نكنم حالم گرفتس . بعضي وقتا ميترسم از اينكه نكنه ما به هم نرسيم بااينكه من 9 ساله اونو نديدم اما دوستش دارم خيلي زياد. ميخوام براش يه عطر بخرم چطوره؟ يه جوري كه كسي نفهمه به دستش ميرسونم.آخه من يكم خجالتي ام ميترسم اگه بقيه بفهمن اذيتم كنن.چت هم كه ميكنم كسي خبر نداره.
تورا دارم اي گل جهان با من است تو تا با مني جان جان با من است چو مي تابد ازدور پيشاني ات كران تا كران اشمان با من است چو خندان به سوي من آيي به مهر بهاري پر از ارغوان با من است كنار تو هر لحظه گويم به خويش كه خوشبختي بي كران با من است روانم بياسايد از هر غمي چو بينم كه مهرت روان با من است چه غم دارم از تلخي روزگار شكر خنده آن دهان با من است چه ميشد دستانم به دستانت گره ميشد چه ميشد آغوشم در آغوش خوش تو جا ميشد چه ميشد اشكهايم با لبخندت يكي ميشد چه ميشد بوسه هايم بر گونه هايت جاري ميشد
توي يه سالي كه گذشت اونا چند بار زنگ زدن اما من گفتم كه ميخوام درس بخونم(اخه ميخواستم برم دانشگاه) تا اينكه پارسال من براي گرفتن پاسپورت تحصيلي رفتم هرات توي هرات چند بار زنگ زد و با هم حرف زديم موفع حرف زدن صداش ميلرزيد چون هوا سرد بود گفتم حتما سردشه البته هول هم كرده بود. وقتي برگشتم بازم زنگ زد و با من و مادرم هم حرف زد من هم وقتي ديدم اون پسر خوبي يه و منو ميخواد منم قبول كردم ....
مپندار كه از عشق تو دل برگيرم ترك روي تو كنم دلبر ديگر گيرم بعد صد سال اگر از سر قبرم گذري من كفن پاره كنم عشق تو از سر گيرم سلام امروز ميخوام راجب اوني حرف بزنم كه دلمو اسير كرده بذاريد از اول داستان شروع كنم . مثل بقيه پسر عمو دختر عموها من و اونم دختر عمو پسر عمو بوديم ولي 7 سال بود كه همديگه رو نديده بوديم . اون موقع كه اون رفت من و اون بچه بوديم من 12 سالم بود بعد از اين همه سال من فكر نميكردم كه اون همچين پيشنهادي رو بكنه اما يه روز عموم زنگ زد و گفت ما هم بهونه اورديم و از سر خودمون واشون كرديم تا يه سال بعد. اين داستان ادامه دارد... امروز به جاي اينكه يه ذره خدا رو ار خودم راضي كنم بدتر از خودم رنجوندمش به اخطارايي كه بهم ميداد توجه نكردم و كار خودم رو كردم حالا خيلي پشيمونم خيلي هم ناراحت دوست داشتم زمان برميگشت و من اون كارو نميكردم خيلي به حال خودم گريه كردم . از خدا ميخوام منو ببخشه دلم ميخواد بگم خدايا غلط كردم. اگر من ترک ارباب وفا کردم پشیمانم اين روزا فهميدم كه خيلي از خدا دور شدم 2 سالي هست كه كمتر باهاش حرف ميرنم . بعضي وقتا فكر ميكنم كه به خاطر يه افسردگي بود اخه خيلي حالم بد بود با ديدن يه مستند يا فيلم ترسناك گريه ميكردم اگه مامانم جايي ميرفت بازم گريه ميكردم دوست نداشتم از خونه بيرون برم .اما حالا حالم خوب شده ولي از خدا دور شدم و سعي زيادي براي رسيدن بهش نميكنم اين منو نگران ميكنه برام دعا كنيد كه دوباره خوب بشم. سلام بچه ها ميخوام يكم در باره معلما و بچه ها بنويسم الان بچه ها يكم پر رو شدن آبجيم تعريف ميكرد تو مدرسه شون دختره به معلم شون گفته حرمت خودت رو نگه دار و الا يه چيزي بهت ميگم آ . معلم هم نزديك بوده گريه كنه رفته دفتر. معلما نميتونن الانا به بچه ها چيزي بگن بچه ها درسته قورت شون ميدن .صد رحمت به ماها. سلام امروز روز جهاني كارگره من اين روز رو به همه ي كارگرا و پدر عزيزم تبريك ميگم. امروز به زور ميخواست بره سر كار ولي داداشام نميذاشتن آخه ديگه سني ازش گذشته ولي بالاخره پيروز شد و رفت. حتما شب مياد ميگه پام درد ميكنه. سلام من تاره اين وبلاگ رو زدم و ميخوام چيزايي رو كه دوست دارم با بقيه در ميون بزارم اينجا مينويسم. اگه ناواردم به بزرگي خودتون ببخشيد اميدوارم شما دوستاي گلم با نظراتون راهنماييم كنيد. |
قالب های نازترین جوک و اس ام اس زیباترین سایت ایرانی جدید ترین سایت عکس نازترین عکسهای ایرانی بهترین سرویس وبلاگ دهی وبلاگ دهی LoxBlog.Com |